صادق هدایت میگه:

عاشقی…

باید قسمته آدم بشه…

وقتی شد یهو بخودت میایی میبینی یکی هست با همه فرق میکنه!

صدای پاشو میشناسی!!

وقتی میبینیش آنقدر قلبت تند تند میزنه فکر میکنی الان صداشو همه میشنون

وقتی هم نیست جاشو هیچکس دیگه جاشو پر نمیکنه ...

مهم نیست که با هم قهرین یا آشتی ؛ مهم اینکه باشه ؛ پیشت باشه،فقط باشه…

بهت محل نذاره کلافه ای؛وقتی هست خوبی وقتی نیست کلافه و داغون….

واین یعنی بهترین و ناب ترین حس دنیا
اصلا”یعنی…
خوده خوده زندگیش….


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:, | 15:46 | نویسنده : sara |

ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺒﻨﺪﻩ
↓ . ↓
ﺣﺴﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ
ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﻪ
ﺗـُﻨـﺪ ﻣﯿﺸﻪ
ﺧﺸﻦ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺪ ﺍﺧﻼﻕ میشه
ﺑﭽﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﻩ
ﭼﻮﻥ ﺗﻌﺼﺐ ﺩﺍﺭﻩ
ﭼﻮﻥ ﻣـَـﺮﺩﻩ
ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ
ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﯾﺎ
ﻏﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺸﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ
ﻧﺎﺯکتر ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﮔﻞ
ﺣﺴﺶ ﻣﯿﺸﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﻣﯿﺠﻨﮕﻪ ﺗﺎﺑﺪﺳﺖ ﺑﯿﺎﺭﻩ
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺪﺳﺘـﺖ ﺍﻭﺭﺩ
ﻣﯿﺸﯽ ◄ ﻧﺎﻣﻮﺳﺶ
ﺍﺯﺵ ﺛﺮﻭﺗﺸﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺍﺯﺵ ﻏﺮﻭﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺍﺯﺵ ﻫﻮﺳﺸﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺍﺻﻼ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻣﻮﺳﺸﻮ ﻧﮕﯿﺮﯼ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ
ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺁﺭﻭﻡ ﻫﻖ ﻫﻖ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺵُ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻥ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭﺷﻮ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﮑﺸﻪ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﺟﻮوني
سلامتی همه مرداااا
مردای عاشق
مردای باغیرت


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:, | 15:38 | نویسنده : sara |

عاشق شوید…
نه به خاطر لذت بوسه و هم آغوشی…
به خاطر تمرکز ذهن روی یک نفر عاشق شوید…
وفاداری لذت دارد…
همانقدر که زن را باید فهمید …
مرد را هم باید درک کرد …
همانقدر که زن “بودن” میخواهد …
مرد هم “اطمینان” میخواهد …
همانقدر که باید قربان صدقه ی روی بی آرایش زن رفت …
باید فدای خستگی های مرد هم شد …
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد …
کلافگی های مرد را هم باید فهمید …
خلاصه “مرد” و “زن” ندارد …
به نقطه ی “مــا” شدن که رسیدی …
بهترین باش برایش …
بگذار حس کند هیچکس به اندازه تو درکش نمیکند


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:, | 15:30 | نویسنده : sara |

یه پسر با یه نگاه از یه دختر خوشش میاد، و عشق اول از، طرف اون شروع میشه تا جایی که زندگیشو پای عشقش میذاره...

اما دختره حرفشو باور نمیکنه، چون: یه چیزی از قبل دیده و شنیده. تادختره میاد حرف پسره رو باور کنه، پسر خسته میشه و میره سراغ یکی دیگه...

بعد دختره که تازه تونسته حرف پسره رو باور کنه میره طرف پسره . . .

اینجاست که میگه:

_ حدسم درست بود و پسرا همه اینجوری . . .

و اون اشتباهی رو میکنه که قبلا شنیده بود و همه چیز از بین میره و این قانون برای همه تکرار میشه ولی تقصیر کیه و مشکل اصلی چیه؟!؟!؟!؟!؟!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:داستان ، داستان عاشقانه, | 15:24 | نویسنده : sara |

جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل، عشق را محکوم و اورا به تبعید به دور تریتن نقطه مغز کرده بود، یعنی فراموشی.

قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه با او مخالف بودند. قلب شروع کرد به طرفداری از عشق:

_ آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی؟

_ ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی؟

_ شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید؟

_ حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

همه اعضا رو برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند و تنها عقل و قلب در جلسه ماندند. عقل گفت:

_ دیدی قلب همه از عشق بیذارندولی من متحریم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزردهچرا هنوز از او

حمایت میکنی؟!؟!؟!

قلب نالید:

_ من بدون وجود عشق نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که ه ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و فقط با عشق میتوانم

یک قلب واقعی باشم. پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:داستان ، داستان عاشقانه, | 15:12 | نویسنده : sara |

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:, | 15:11 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:42 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:40 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:36 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 5 ارديبهشت 1394برچسب:, | 18:45 | نویسنده : sara |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.