برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:38 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:37 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:37 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:36 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:35 | نویسنده : sara |

 

سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت:

پدر ومادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ ولی خواهشی از شما دارم.

 رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.

پدر و مادر او در پاسخ گفتند:

_ ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.

پسر ادامه داد :

_ ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک

دست ویک پای خود را از دست داده است، و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما

زندگی کند.

پدرش گفت:

_ ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است. ما کمک میکنیم تا او جایی برای

زندگی در شهر پیدا کند.

پسر گفت:

_ نه؛ من می خواهم که او در خانه ما زندگی کند.

آنها در جواب گفتند:

_ نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود. ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و اجازه

نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنى ،دراین

هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.

چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان

بلند جان باخته و آن ها مشکوک به خودکشی هستند.

پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشکی

قانونی مراجعه کردند.

با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.

پسر آنها یک دست و پا نداشت !


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:34 | نویسنده : sara |

 

جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل، عشق را محکوم و اورا به تبعید به دور تریتن نقطه مغز کرده بود،

یعنی فراموشی.

قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه با او مخالف بودند. قلب شروع کرد به طرفداری از عشق:

_ آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی؟

_ ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی؟

_ شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید؟

_ حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

همه اعضا رو برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند و تنها عقل و قلب در جلسه ماندند. عقل گفت:

_ دیدی قلب همه از عشق بیذارندولی من متحریم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده چرا هنوز

از او حمایت میکنی؟!؟!؟!

قلب نالید:

_ من بدون وجود عشق نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که ه ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم. پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:34 | نویسنده : sara |

 

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آن ها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

_ یواش تر برو من میترسم.

_ نه، اینجوری بهتره.

_ زن خواهش میکنم، من خیلی میترسم.

_ خب، اما اول باید بگی که دوستم داری.

_ دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی؟

_ منو محکم بگیر.

_ خببب، حالا میشه یواش تر بری؟

_ باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه من نمیتونم راحت برونم. اذیتم میکنه.

.

.

روز بعد واقعه ای در روزنامه پبت شده بود:

برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید.

در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد جوان که از خالی شدن ترمز موتورسیکلتآگاهی یافته بود، بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او

گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنودو خودش رفت تا او زنده بماند.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:32 | نویسنده : sara |

یه پسر با یه نگاه از یه دختر خوشش میاد، و عشق اول از، طرف اون شروع میشه تا جایی که زندگیشو پای عشقش میذاره...

اما دختره حرفشو باور نمیکنه، چون: یه چیزی از قبل دیده و شنیده. تادختره میاد حرف پسره رو باور کنه، پسر خسته میشه و میره سراغ یکی دیگه...

بعد دختره که تازه تونسته حرف پسره رو باور کنه میره طرف پسره . . .

اینجاست که میگه:

_ حدسم درست بود و پسرا همه اینجوری . . .

و اون اشتباهی رو میکنه که قبلا شنیده بود و همه چیز از بین میره و این قانون برای همه تکرار میشه ولی تقصیر کیه و مشکل اصلی چیه؟!؟!؟!؟!؟!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:28 | نویسنده : sara |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 18:27 | نویسنده : sara |
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.